جدول جو
جدول جو

معنی پیش نیاز - جستجوی لغت در جدول جو

پیش نیاز
پیش شرط
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
فرهنگ واژه فارسی سره
پیش نیاز
Prerequisite
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیش نیاز
предварительное условие
دیکشنری فارسی به روسی
پیش نیاز
Voraussetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیش نیاز
передумова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش نیاز
warunek wstępny
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیش نیاز
先决条件
دیکشنری فارسی به چینی
پیش نیاز
pré-requisito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیش نیاز
prerequisito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیش نیاز
requisito previo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیش نیاز
prérequis
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیش نیاز
vereiste
دیکشنری فارسی به هلندی
پیش نیاز
เงื่อนไขเบื้องต้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیش نیاز
prasyarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیش نیاز
متطلّبٌ أساسيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
پیش نیاز
पूर्वापेक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
پیش نیاز
תְנַאי מַקדִים
دیکشنری فارسی به عبری
پیش نیاز
必要条件
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیش نیاز
필수 조건
دیکشنری فارسی به کره ای
پیش نیاز
ön koşul
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیش نیاز
sharti la awali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیش نیاز
পূর্বশর্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیش نیاز
پیش شرط
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت، کسی که نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
((نَ))
امام جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشینیان
تصویر پیشینیان
قدما، اسلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش آغاز
تصویر پیش آغاز
مقدمه
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینیان
تصویر پیشینیان
قدماء، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
اشکنه پیاز و (پیاز آب) : گفت تو امروز چه خوردی ک گفت: اندکی په پیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه پیاز
تصویر پیه پیاز
په پیاز، نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب و پیاز درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینیان
تصویر پیشینیان
کسانی که در قدیم بوده و در سال های گذشته می زیسته اند، گذشتگان، قدما، اسلاف
فرهنگ فارسی عمید
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشینیان
تصویر پیشینیان
جمع پیشین، گذشتگان، سابقان، مقابل پسینیان
فرهنگ فارسی معین